سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، وزیر نیکویی برای ایمان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بیا با هم تا به دریا برسیم

میخوام بنوسم ،چند روزی هست میخوام بنویسم اما نمیدونم از چی ؟ از کی ؟ از کجا؟

دلم میخواد گریه کنم، داد بزنم از این همه وحشی گری، از این همه ... هیچ کلمه ای به خودش اجازه نمیده تا دامنش به ننگ این قضیه آلوده بشه. هر چی فکر میکنم نمیتونم بفهمم آدمهایی که این کارا رو میکنن ، چه جور انسان هایی هستن .اصلا انسان هستن ؟ نمیفهمم چطور شد که وادی مقدس آفرینش به وجود این حیوانات آلوده شد .این چند وقته همش تو خط خدا بودم اما هیچ جوره نتونستم از کاراش سر در بیارم .تو آفرینش یه پرنده کوچولوش گیر کرده بودم که یهو فاجعه غزه شروع شد...

تو این دو روزه همش دارم فکر میکنم چرا ؟ سر چی باید این همه انسان کشته بشن . هر چی باشن ،‏هر شغلی داشته باشن ، هر دینی داشته باشن و هر چیز دیگه ، چرا یه عده به خودشون اجازه میدن سیل خون راه بندازن . و هزارتا سوال بی جواب دیگه . نمیدونم اون بچه کوچولو که داشتن با صورت خونی میبردنش تو بیمارستان ،‏ وقتی زخمی شده بود به خدا چی گفته بود ؟ شاید گفته بود خدایا مامانم کو ؟ بابام کجاست ؟ خدایا عروسکم زیر آوار جا مونده ؟ شایدم گفته خدایا من که دارم از این دنیا میرم اما تو  حق من و از اینا بگیر ؟ شایدم گفته خدایا اون دنیام که میام بازم باید بترسم که نکنه الان بمب بیاد و خونمون رو آوار کنه رو سرم ؟نه خدایا میگن اون دنیا خوبه هر چند که وفتی داشتم میومدم تو این دنیا گریه میکردم که من میترسم اما همه گفتن ترس نداره .این دنیا این قدر جای خوبیه .همه آدمهاش مهربونن ، همدیگرو دوست دارن ، خلاصه خیلی خوبه . خدایا اگه خوب بودن اینه هیچ وقت نمیخوام به یه دنیایه خوبه دیگه پا بذارم.

همش دارم فکر میکنم من به عنوان یه  جوون ایرونی مسلمون چه کاری میتونم بکنم .به هیچ نتیجه ای نمیرسم ، مخم هنگ میکنه. دلم نمیخواد مثل همه سران جنایتکار مسلمان وعربی ، مثل همه مدعیان دروغین حقوق بشر ، مثل همه محافظه کارانی که اعتراض رو به ضرر منافعشون میدونن و مثل خیلی های دیگه ، ساکت باشم . میخوام یه کاری بکنم . اما چه کار؟

محرم اومد و دوباره داستان تکراری هر سال شروع میشه ، بدون ذره ای نگاه حسینی به دنیا. همه تو سر وسینه میزنن که یا  حسین فدای تو ، یکی نیست بگه همین الان عاشوراست ، اگه راست میگید بیایید وسط . ولی نه ، همه ما اگه 1400 سال پیش بودیم نه طرف خیمه های هاشمی ، بلکه طرف سکه های زر اموی بودیم . رفتار امروزمون داره این رو میگه .

میترسم اگه همین الان حسین زمان از من بپرسه آی تویی که هر روز میگی اشهد ان لااله الله ، اشهدان محمد رسول الله ، تو چه کار کردی ؟ چه  جوابی به ندای هل من ...دادی؟

میترسم به جرم بودن در سپاه یزید محاکمه بشم ، شرمم میشه تو چشمای امام زمانی که الان عزاردار مرگ انسانیت هست نگاه کنم . هیچ جوابی برای امام زمان و خدای امام زمان ندارم. اما برای اولین بار دارم برای اومدن یوسف زهرا اشک میریزم . دارم لحظه شماری میکنم که شاید این جمعه همون جمعه موعود باشه . برای اولین بار بدون این که دعایی خونده بشه، دلم شکسته . و بعد از 21 سال زندگی تو این عصر غیبت از خدا میخوام صاحب این دنیا رو برسونه. خدایا خسته شدیم از این همه ظلم ، از این همه بی عدالتی ، از این همه گرگان درنده وحشی صفت .

نمیدونم امام زمان وبلاگ من رو میخونه یا نه ؟ اما دلم خوشه که میخونه .امام زمان اگه به وقتی گذرت به کوچه دل شکسته ما افتاد ، بدون که این کوچه از اول تا آخرش لباس سیاه عزا پوشیده تا تو بیای و این لباس عزا رو از تنش بیرون کنی. میگن اگه تو بیای همه دنیا صلح و آزادی میشه . داغ دیدن صلح و آزادی رو ، به دل های اسیران آزادی  نذار ...

 



sahar ::: یکشنبه 87/10/8::: ساعت 3:29 عصر


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 10
کل بازدید :126543

>> درباره خودم <<

>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

>>آرشیو شده ها<<

>>لوگوی وبلاگ من<<
بیا با هم تا به دریا برسیم

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<


































>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<